پرسه های زندگی

29 مهر ماه 97

يكشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۰۴ ق.ظ

همیشه زندگی خوب نیست یه جورهایی تو رو بالا و پایین می بره به چالش می کشه که روزی تقریبا هزار بار به خودت می گی اخه چرا ؟ یه جاهایی اشکتو در میاره یه جاهایی اونقدر غصه توی دلت جمع می شه که حتی نمی تونی گریه کنی تا شاید سبک بشی گاهی اوقات این غم خودت نیست غم یکی دیگه است نه اینکه غم باشه بیشتر یه جورهایی حرص خوردن سر دردسرهایی هست که بقیه به وجودش می یارن و این وسط تو می خوای بلا کش همه باشی این درست نیست ولی گاهی خانواده ومادرت مانع می شه تا خودت رو از همه این قضایا کنار بکشی نمی دونم یه وقت هایی به خودم می گم چرا اخه باید اینطوری بشه اصلا به من چه که روی گند کارهایی برادرم ماله بکشم توی این مدت تقریبا همه چی رو از خودم دریغ کردم استراحت فکر راحت و.... حتی خوردن یه وعده غذای درست درمون که به تنم بشینه .. نمی دونم این چه زندگی هست که برای ما درست کرده .... و نمی دونم خودش عین خیالش هست یا نه ... گاهی دلم می خواد از این شهر لعنتی آدمهای نزدیکی که آسایشم رو گرفتم برم برم جایی که دست هیچ کسی بهم نرسه با همه این احوال امیدوارم  این دردسر بزرگ تموم بشه و دوباره برگردم به روزهای سابق .. این روزها امیدوارم  گره های زیادی از کارمون باز بشه بتونیم برای مامان یه خونه دست پا کنیم واقعا نمی دونم با این پول کم چطوری می تونیم ولی امیدوارم که بشه هر طور که شده جور بشه تا همه از این بلاتکلیفی در بیاییم


  • کفشدوزک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی